«قصه» یکی از کهن ترین عناصر فرهنگ ایرانی و «قصه گویی» صرف نظر از جنبه های فراغتی و سرگرمی آن، از جمله روش های جذاب و خلاقانه تربیت و انتقال مفاهیم در خانواده و نظام آموزشی ایران بوده است. این مقوله هنوز هم جایگاه ویژه ای در فولکلور و ادبیات عامه جامعه ایران داشته و بخش عظیمی از میراث هنری و ادبی این مرز و بوم را به خود اختصاص داده است. اساسا سازگاری و گرایشِ ذائقه ایرانی به «ملودرام» ریشه در همین میراث فرهنگی دارد. تلویزیون به مثابه یک رسانه قصه گو حدود نیم قرن است که هم نشین خانواده ایرانی بوده و داستان های تلخ و شیرین بسیاری را برای او روایت کرده است.
امروزه درام های تلویزیونی علاوه بر نقش سرگرمی، یکی از مهمترین ابزارهای انتقال مضامین و مفاهیم فرهنگی و هنجارها به مخاطب محسوب می شوند و ابتکار عمل در جامعه پذیری اعضای خانواده در اختیار قهرمانان سریال ها و قصه های تلویزیون است. اگرچه رسانه های نوین ارتباطی، بخشی از مصرف رسانه ای اعضای خانواده را به خود اختصاص داده اند، اما این تغییر و تحول رسانه ای به حذف رسانه های کلاسیک ازجمله تلویزیون منجر نشده است. در فضای رسانه ای ایران، تلویزیون همچنان تأثیرگذار بوده و مخاطبان پرشماری را در میان خانواده های ایرانی در اختیار دارد. براساس پژوهشی که مؤسسه ملی پژوهش افکار عمومی کشورمان انجام داده است، تماشای تلویزیون بیشترین سهم را در پر کردن اوقات فراغت خانواده های ایرانی دارد و در میان برنامه های تلویزیون، سریال های ایرانی بیشترین سهم را در جذب مخاطب دارند (مؤسسه ملی پژوهش افکار عمومی، 1389)
زنان به اقتضای تکوین خود ظرفیتهای ویژهای در عرصه خلق قصه و درام دارند. در سنت فرهنگی ما قصهگویی و نقّالی اموری زنانه تلقی میشد و زنان در این عرصه دارای مزیتهای ویژهای بودند. بسیاری از داستانها و رمانهای معروف جهان و ایران توسط زنان هنرمند و قصهگو خلق شده است. امروزه یکی از چالشهای مهم و جدی ما در عرصه سینما و رسانه، همین مسالهی قصه و درام است. از خلق داستان و ایده تا بسط آن به نمایشنامه و فیلمنامه تماما در حیطه ظرفیتهای ویژه زنانه قرار دارند. امروز سینما و رسانه در ایران بیش از هر زمان دیگری به این آفرینش زنانه نیازمند است تا بتواند همچون گذشته جایگاه خود را نزد خانواده ایرانی بازیابد.
#خورشید نوشت